وقتی از پنجرهی قطار برف تمیز و سفید رو نگاه میکردم و پرده رو کنار زده بودم تا آفتاب گرم بتابه به دستهام که سرد بودند و به خطهای روشن کتاب، آخرین حرفها و آخرین روزها از ذهنم گذشت. یادم اومد که اول خشم اومد سراغم و بعد غم بیاندازه. افتادم توی بزرگترین و عمیقترین سکوت زندگیام. حرف زدن که هیچ، حتی کلمهها برای یک تبریک تولد ساده هم از من گریزون شدند.
قاتل بیماری های ویروسی،حجامت است. بازدید : 291
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 3:31